به راستی زنان از مردان بهتر خرید میکنند و به راستی آنها رنگ صورتی یا قرمز را ترجیح میدهند و جالب است بدانید که این واقعیتها با هم مرتبطند. اولین بررسی در این رابطه توسط جاشواینو و همکارانش در دانشگاه ییل به نتیجه رسید. بررسی دوم در این مورد هم توسط آنیاها لبرت و یازولینگ از دانشگاه نیوکسل در انگلستان نتایجی به دست داد. محور ارتباط دهنده این نتایج حاکی از آن است که در تقسیم کار بین زنان و مردان که در مجموع باعث به وجود آمدن جوامع اولیه شکارچی- جمعکننده شد این مردان هستند که شکار میکنند و زنان هستند که جمع میکنند.نسبت به جوامع اولیه بشری که خوی وحشیگری را درماهیت خویش داشت، انسانهای شهرنشین امروزی کمتر به امر جمع کردن مایحتاج اشتغال دارند. به همین دلیل دکتر نیو تصمیم گرفت به دنبال چیزی بگردد که نزدیکترین معادل برای فعالیت جمع کردن مایحتاج باشد. یعنی خرید در بازار محصولات کشاورزی.
شواهد زیادی وجود دارد دال بر اینکه مردان در حل مشکلات خاصی چون به یادآوری موقعیت مکانها بهتر از زنان عمل میکنند. بسیاری از محققان بر این باورند که چنین مهارتهایی در گذشته مردان شکارچی بسیار مهم بود چون آنها میبایست راه خود را در اطراف یک موقعیت مکانی مییافتند. اما اگر اینطور باشد زنان جمعکننده مایحتاج میبایست از مهارتهای تکمیلی که در مردان مشاهده نمیشود برخوردار باشند و این همان چیزی است که دکتر نیو همانطور که در مقالهاش نوشت، توانست بیابد.
دکتر نیو از بازار برای به آزمایش گذاشتن دو فرضیهاش استفاده کرد. اولین فرضیه این بود که زنان قادرند موقعیت مکانی منابع غذایی را دقیقتر از مردان به خاطر آورند.
دومین فرضیه این بود که هرچه منبع غذایی به لحاظ تغذیهای باارزشتر باشد، موقعیت مکانی آن دقیقتر به خاطر میآید.
برای به اثبات رساندن این فرضیهها دکتر نیو 41 زن و 45 مرد را انتخاب کرد و هر یک از آنها را بهطور جداگانه در اطراف بازار موردنظر راهنمایی کرد. طی این گشتوگذار هر یک از شرکتکنندگان از شش غرفه از 90 غرفه بازار دیدن کردند.
در هر یک از این غرفهها به شرکتکننده یک تکه از غذای آن داده شده تا بخورد.
از آنها سوال شد که چهقدر مزه آن را ترجیح میدهند، در زندگی عادیشان هر چند وقت یکبار آن غذا را میخورند، غرفه را چهقدر جذاب یافتند و در گذشته هر چند وقت یکبار از آن غرفه خرید میکردند. پس از بازدید از هر 6 غرفه آنها به مرکز بازار هدایت شدند و از آنها خواسته شد با استفاده از یک فلش جهت آن غرفهها را نشان دهند.
به علاوه از آنها خواسته شد به حس جهتشناسی خود رتبهای اختصاص دهند.
? در بخش قرمزها
به طور میانگین در یادآوری جهت هر غرفه، زنان 9درجه از مردان دقیقتر بودند. این میزان در زمانی که شما بخواهید مسافتی را پیاده بپیمایید تا به مکانی برسید، بسیار حائز اهمیت است.
علت این نبود که زنان تجربه بیشتری در بازدید از بازار نسبت به مردان داشتند.
علت این هم نبود که زنان رتبه بهتری در حس جهتشناسی به خود میدادند.
در واقع این مردان بودند که به حس جهتشناسی خود رتبه بهتری داده بودند.
دکتر نیو معتقد است که این نتایج نشان میدهد زنان در برخی زمینههای جایابی مجدد منبع غذایی بهتر از مردان عمل میکنند. اما این با عقیده دیگری مبنی بر اینکه مردان به طور کلی در جایابی مکانها بهتر عمل میکنند، در تضاد است. به عبارت دیگر ذهن زنان برای اهدافی که به طور تخصصی گذشتگانشان داشتهاند یعنی وظیفه جمعآوری نوعی از غذاها که قابل گریختن نبودند ورزیده شده است.
پاسخ به فرضیه دوم نشاندهنده آن بود که چنین منبع غذایی در طبقهبندی ذهنی جداگانهای نسبت به سایر مکانهای عمومی قرار دارد. هر چه میزان کالری غذایی که در هر غرفه فروخته میشد، بیشتر بود، داوطلبان آزمایش دکتر نیو دقیقتر به جهت آن اشاره میکردند. این نتایج در مورد هر دو جنس، یعنی هم مردان و هم زنان صادق است اگرچه همچنان زنان از مردان بهتر عمل کردند.
میزان علاقه شرکتکنندگان به غذاها تاثیری بر دقت جهتیابی آنها نداشت. بنابراین هیچ یک از مشخصههای ثانوی غذایا غرفه (ترجیح دادن مزه، میزان تکرار یک مورد غذایی در رژیم غذایی روزمره فرد، دیدن غرفه و اینکه چند بار فرد به آن غرفه برای غذای روزانهاش مراجعه کرده است) بر دقت یادآوری جایگاه آنها تاثیر ندارد. تنها ارزش کالری آن اقلام مرتبط با میزان دقت در جایابی مجدد آنها است.
دکتر هالبرت و دکتر لینگ هم به نوبه خود در مطالعهای از طیف رنگهایی که بر صفحه رایانه وجود داشت برای یافتن ترجیح رنگی داوطلبان مرد و زن استفاده کردند. این داوطلبان مردان و زنانی از انگلستان و چین بودند که در اوایل دهه سوم عمر خود به سر میبردند.
نتایج این آزمایش حاکی از آن است که افراد از دو جنسیت مختلف و از دو قاره مختلف در ترجیح رنگیشان چندان تفاوتی نداشتند.
مگر یک استثناء در میان هم انگلیسیها و هم چینیها زنان رنگهای دارای طیف قرمز چون صورتی را به رنگهای دارای طیف سبز یا آبی ترجیح میدهند.
اما مردان به عکس. براساس مطالعاتی که آنها روی مغز انسانها انجام دادند به این نتیجه رسیدند که مغز زنان یا بهتر بگوییم ذهنهایی که زنانهتر فکر میکنند بیشتر به رنگهای قرمز و صورتی علاقهمندند.
این نشاندهنده آن است که تمایزهای بیولوژیکی بیشتر از تمایزهای فرهنگی در ترجیح رنگها دخیلند.
همه این دانشمندان پیشنهاد دادهاند که نتایج این دو بررسی ممکن است با این واقعیت در ارتباط باشد که رنگ بسیاری از میوهها در سر قرمز رنگ طیف رنگها قرار میگیرد.
علاقه به رنگهای قرمزتر به خصوص در مقایسه با رنگهای سبز، بر امتیاز کسانی که اقدام به جمعآوری چنین غذاهایی مانند میوههای درختان میکنند میافزاید.
به خصوص اگر زنان میتوانستند به یاد بیاورند که از کدام درخت (یا غرفه) باید دفعه بعد بازدید کنند آنگاه برتری آنها بسیار بیشتر خواهد بود
مترجم: شادی آذری
روزنامه دنیای اقتصاد